loading...
یه پاتوق واسه وب گرد ها
آخرین ارسال های انجمن
admin بازدید : 1567 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

ديگه نميتونستم بيرون و ببينم بارون داشت خودشو ميكوبيد به شيشه

انگار حال و هواي منو داشت سرد ، بي روح ، اروم...

سرم و برگردوندم و به مشتري هاي توي كافه  نگا كردم

اكثرا دختر پسراي جوون بودن كه شايد راجع به عشق حرف ميزدن

شايدم....

يه نگاه به چايي انداختم كه جلوم داشت التماس ميكرد كه تا سرد نشده يه كم ازش بخورم

ولي بهش يه لبخندي زدم و گفتم حسش نيس

به ساعت نگا كردم مثل اونوقتا بازم بدقول

از اینجا متنفرم رو همه صندلی هاش نشستم ولی از این صندلی بیشتر بدم میاد

نميدونم چرا پاشدم اومدم اينجا نميدونم چرا بهش جواب دادم

نميدونم ... خدا تو ميدوني؟

نميدونم با چه رويي با چه اعتماد به نفسي باهام قرار گذاشته...

نميدونم هنوزم گريه هام و يادشه؟

نميدونم كوبيدن اون همه رز رو صورتم يادشه؟

نميدونم يادشه بهم گفت گدا؟

جدي هنوز يادشه؟

زنگوله هاي در بالاي كافه اروم به صدا دراومد سرم و برگردوندم و نگاش كردم

منو نمي ديد ولي من ميديدمش ولي دوس داشتم دنبالم برگرده چون خيلي وقته گمم كرده...

چشش كه به چشم افتاد احساس كردم ديگه مثل گذشته مغرور نيس

ديگه اون برق چشاي ابي روشني كه هميشه منو ازارم ميداد تو هيچكدوم از چشاش نيس

اومد طرفم وسلام داد دسش و دراز كرد ولي...

فقط جواب سلامش و دادم

هنوزم چايي ميخوري

اهوم هنوزم چايي ميخورم

اقا لطفا...

نميخواد من بهش گفتم كه وقتي اومدي يه اسپرسو تلخ واست بياره!

از دستم دلخوري؟؟!!

انگار جك سال و واسم تعريف كرد اصا واسه اين حرفش دوس داشتم يه ربع بشينم و بخندم

به حال و احوالات خودم!

فهميده بود چه سوال مضحكي پرسيده واسه همين فقط به بيرون نگا كردن من نگا كرد

-   خوب واسه چي بهم اس ام اس دادي كه بيام اينجا ، علاقه اي به اينجا ندارم

حتی به دیدن توهم علاقه ای ندارم

بغض کرد ولی دلم واسش نسوخت باور کن دلم واسش نسوخت

-   فقط خواستم بياي اينجا كه بگم ببخشيد!....

داشتم از كوره درميرفتم ولي با دستم محكم ميز و گرفتم تا چيزي بهش نگم هيچي

دوباره به بيرون نگا كردم بارون شدید تر شده بود اون حرف میزد و من فقط نگاش میکرد

صداش و نمیشنیدم فقط تکون خوردن لباش و میدیدم همین...

صندلي و دادم عقب و اروم از جام بلند شدم

خم شدم طرفش :

-   منم سه سال افسردگيم و بخشيدم بهت

-   سه سال خون به جيگر كردن خونوادم و بخشيدم بهت

سه سال با شك به همه نگا كردن و بخشيدم بهت

-   من سه سال جوونيم و بخشيدم بهت!!!!

کافیه...؟

دیگه حرف نزد اروم کتم و پوشیدم و بدون خداحافظی از ش اومدم بیرون

بارون داشت اروم میخورد رو صورتم  اصلا خوشحال نبودم

دلم یه داد بلند میخواست یه داد خیلی بلند.....

دوس داشتم زیاد بنویسم  ولی نه من اهل زیاد نوشتنم نه شما حس زیاد خوندن دارین

ایمیلم همین بغله چشم میخونمشون

مرسی که به سفید کم رنگــــ یه نگاه دیگه دارین

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام به تمام دوستان امیدوارم که از این انجمن خوشتون بیاد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    چه بخشی رو به سایت اضافه کنم ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 813
  • کل نظرات : 48
  • افراد آنلاین : 95
  • تعداد اعضا : 93
  • آی پی امروز : 284
  • آی پی دیروز : 101
  • بازدید امروز : 553
  • باردید دیروز : 466
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,782
  • بازدید ماه : 1,782
  • بازدید سال : 33,550
  • بازدید کلی : 1,305,483
  • کدهای اختصاصی