loading...
یه پاتوق واسه وب گرد ها
آخرین ارسال های انجمن
admin بازدید : 1600 جمعه 23 فروردین 1392 نظرات (0)

بدون عشق ادامه می‌دادیم

26 سالم بود كه با همسرم آشنا شدم. دورادور همدیگر را می‌شناختیم و شاید ماهی یك‌بار موقعیتی پیش می‌آمد كه با هم حرف بزنیم یا از طریق دوستان مشترك‌مان حال همدیگر را بپرسیم. این آشنایی محدود، دو سالی ادامه پیدا كرد و بالاخره به پیشنهاد ازدواجش پاسخ مثبت دادم و او هم به همراه خانواده‌اش برای خواستگاری، به‌خانه ما آمد. گرچه قبل از این اتفاق همدیگر را می‌شناختیم اما آشنایی ما آنقدر نزدیك نبود كه از ریزه‌كاری‌های شخصیت یكدیگر باخبر باشیم و

admin بازدید : 1352 پنجشنبه 22 فروردین 1392 نظرات (0)

برترین ها:  در اتاق انتظار مطب، سارا به زن‌های دور و برش نگاه ‌کرد. زن مسنی روی صندلی کنار پنجره نشسته بود و به بیرون نگاه می‌کرد. سارا نگاه زن را دنبال کرد و خورد به دیوار همسایه. از پنجره هیچ چیز پیدا نبود. سارا فکر کرد: « کیست دارد، احتمالا باید رحمش را هم بردارد.» دو صندلی آن طرف‌تر زن جوانی نشسته بود و پاهایش را روی هم انداخته بود و با حالتی عصبی تکان‌شان می‌داد. کنارش دختر بچه 8-7 ساله‌ای داشت با موبایل بازی می‌کرد. سارا فکر کرد: «یک  ناراحتی زنانه ساده!» بعد به زن رنگ پریده کنارش: « ماه‌های اول بارداریش است. ویار شدید دارد.»

admin بازدید : 1830 پنجشنبه 22 فروردین 1392 نظرات (0)
آنچه گذشت: سارا، دکتر زنان جوانی است که با مشکل نازایی خود دست و پنجه نرم می‌کند. نسیم، دوست پزشکش، مشکل او را عصبی می‌داند اما سارا از این موضوع نگران و ناامید است.

admin بازدید : 1231 پنجشنبه 22 فروردین 1392 نظرات (0)

آنچه گذشت:

 سارا، دکتر زنان جوانی است که با مشکل نازایی دست و پنجه نرم می‌کند. نسیم، دوست پزشکش مشکل او را عصبی می‌داند و او را به یک مشاور معرفی می‌کند. سارا، سهیلا، خواهر دوستش را که قصد سقط جنین دارد راضی می کند که تا تولد بچه صبر کند و بعد بچه را به کس دیگری بسپارد. فرزین، همسر سارا او را تشویق می‌کند که به فرزندخواندگی بیندیشد. سارا قبول می‌کند که به نزد مشاور برود و...

admin بازدید : 1276 پنجشنبه 22 فروردین 1392 نظرات (0)
برترین ها: آنچه گذشت: سارا، دکتر زنان جوانی است که با مشکل نازایی دست و پنجه نرم می‌کند. نسیم، دوست پزشکش مشکل او را عصبی می‌داند و او را به یک مشاور معرفی می‌کند.  سارا، سهیلا، خواهر دوستش  را که قصد سقط جنین دارد راضی می‌کند که تا تولد بچه صبر کند و بعد بچه را به کس دیگری بسپارد. سارا می‌خواهد نوزاد سهیلا را به فرزندی بپذیرد. فرزین همسر سارا با این تصمیم موافق نیست و او را تشویق می‌کند که از طریق بهزیستی اقدام کنند. سارا نزد مشاور می‌رود و  در جریان مشاوره متوجه خاطره ای مربوط به کودکیش می‌شود که او را تحت تاثیر قرار داده. سارا سعی می‌کند خاطره را به یاد بیاورد.

admin بازدید : 937 جمعه 16 فروردین 1392 نظرات (0)
  برترین ها: شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.

admin بازدید : 786 سه شنبه 28 آذر 1391 نظرات (0)

در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.
همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن .. یک .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه … هشتاد … و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج … نود و شش. هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام. و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امید شده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست کشید عشق از پشت بوته بیرون آمد درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند او کور شده بود! دیوانگی گفت من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه می توانم تو را درمان کنم؟ عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی.
و اینگونه است که از آنروز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همانروز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند …

admin بازدید : 922 سه شنبه 28 آذر 1391 نظرات (0)

پس از ۱۱ سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.

پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.

وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد.

فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟

شوهر فقط گفت: “عزیزم دوستت دارم!”

عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار می داد، آن اتفاق نمی افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد.

گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک روخداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید.

اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت.

حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید حاد نیستند.
مردمان

admin بازدید : 920 سه شنبه 28 آذر 1391 نظرات (0)

روزگار نو : کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد…

پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد!

استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند.

در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد.

بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود.

استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد.

سر انجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد!

سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود.

وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید.

استاد گفت: “دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی!

یاد بگیریم که در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنیم!!

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
سلام به تمام دوستان امیدوارم که از این انجمن خوشتون بیاد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    چه بخشی رو به سایت اضافه کنم ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 813
  • کل نظرات : 48
  • افراد آنلاین : 17
  • تعداد اعضا : 93
  • آی پی امروز : 70
  • آی پی دیروز : 43
  • بازدید امروز : 224
  • باردید دیروز : 167
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 391
  • بازدید ماه : 391
  • بازدید سال : 32,159
  • بازدید کلی : 1,304,092
  • کدهای اختصاصی